( 3562)حالت من خواب را مانَد گهی |
|
خواب پندارد مر آن را گمرهی |
( 3563)چشم من خفته دلم بیدار دان |
|
شکل بیکار مرا بر کار دان |
( 3564)گفت پیغامبر که عینای تنام |
|
لا ینام قلبی عن رب الانام |
( 3565)چشم تو بیدار و دل خفته بخواب |
|
چشم من خفته دلم در فتحباب |
( 3566)مر دلم را پنج حسدیگر است |
|
حس دل را هر دو عالم منظر است |
( 3567)تو ز ضعف خود مکن در من نگاه |
|
بر تو شب بر من همان شب چاشتگاه |
( 3568)بر تو زندان بر من آن زندان چو باغ |
|
عین مشغولی مرا گشته فراغ |
( 3569)پای تو در گل مرا گل گشته گل |
|
مر تو را ماتم مرا سور و دهل |
حالت من خواب را ماند:
حالِ عارف این بود بىخواب هم گفت ایزد هم رُقودٌ زین مَرَم
خفته از احوالِ دنیا روز و شب چون قلم در پنجه تقلیبِ رب
393- 392 / د /1
عَینَاى تنام: چشمان من مىخوابد. برگرفته است از حدیث «تَنامُ عَینایَ وَ لا یَنامُ قَلبِى: دو چشم مىخوابد و دلم نمىخوابد.»[1] مجلسى از قرب الاسناد از امام رضا (ع) آرد که: «مَنامُنا وَ یَقظَتُنا واحِدَة.»[2] و کلینى از امام صادق (ع) در علامتهاى امام عصر (عج) آرد که: «تَنامُ عَینُهُ وَ لا یَنامُ قَلبُهُ.»[3]
آن محمّد خفته و تکیه زده آمده سِر گِرد او گَردان شده
4531 / د /3
لا یَنامُ قَلبى...: دل من از پروردگار آدمیان در خواب نیست. (پیوسته دلم به یاد خداست).
فَتح باب: یعنی گشوده شدن روزنه های معرفت در دل.
هر دو عالم مَنظَر بودن: حسهاى برونى تنها عالم جسمانى را درک مىکنند. اما حسهاى درونى ظاهر و باطن را مىبیند. نظر به این عقیده است که هر کسی جز حواسّ ظاهر، پنج حس باطن نیز دارد وحس باطن همهْ هستی را می تواند ببیند.
ز ضعف خود: یعنی از روی میزان و معیار دنیایی و مادی. تشبیه مرد حق به
عین مشغولى...:اشاره به مضمون آیه «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللَّهِ»[4] یعنى بازرگانى و خرید و فروش آنها را از ذکر خدا باز نمىدارد]امیر مؤمنان على (ع) در وصف «متقین» فرماید: «اگر در جمع بىخبران است (به زبان خاموش و دل او به یاد خداست) پس او را در شمار ذکر گویان آرند و اگر در جمع یاد آوران باشد، از بىخبرانش به حساب نیارند.»[5] و در شرح آیهْ شریفه فرماید: «نه بازرگانى سر گرمشان ساخته، و نه خرید و فروخت یادِ خدا را از دل آنان انداخته.»[6]
پاى تو در گِل: کنایه از سخت دل بسته بودن به این جهان. (تو به دنیا بستهاى و من دنیا را وسیلت کسب آخرت کردهام).
گِل گُل گشتن: حیات جسمانى دورانى کوتاه دارد و به هم مىریزد چون گل که دیر نپاید. منظور این است که: (تو به دنیا چسبیدهاى و من از آن زود مىگذرم. تو دنیا را براى پرورش تن و راحت جسم مىخواهى و من براى اندوختن توشه آخرت).
سور و دهل: کنایه از شادمانى و عشرت. تو سخت گرفتار پرورش جسم خویش هستى حالى که من پرورش جسم را به خاطر آماده ساختن براى عبادت خدا مىخواهم. امیر مؤمنان على (ع) را در این باره سخنى است، و دور نیست که مولانا در این سرودهها بدان سخن توجه داشته است: «دنیا خانه راستى است براى کسى که آن را راستگو انگاشت، و خانه تندرستى است آن را که شناختش و باور داشت، و خانه بىنیازى است براى کسى که از آن توشه اندوخت، و خانه پند است براى آن که از او پند آموخت. مسجد محبّان خداست و نمازگاه فرشتگان او، و فرود آمد نگاه وحى خدا و تجارت جاى دوستان او».[7] و نیز در باره دنیا فرماید: «آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بىنیاز انگاشت به آسایش مقرون.»[8]
[1] - (احادیث مثنوى، ص 70 و 102)
[2] - (بحار الانوار، ج 27، ص 302)
[3] - (اصول کافى، ج 1، ص 388)
[4] - (سوره نور،آیه 37)
[5] - (نهج البلاغه، خطبه 193)
[6] - (نهج البلاغه، خطبه 222)
[7] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 131)
[8] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 367)
( 3562) گاهى حالت من بکسى ماند که در خواب باشد و یک گمراه اگر بنگرد مرا در خواب مىپندارد . ( 3563) چشمم در خواب است ولى دلم بیدار است صورت من بىکار و خودم مشغول کارم . ( 3564) پیغمبر (ص ع) فرمود که «ینام عیناى و لا ینام قلبى» چشمهاى من مىخوابند ولى قلب من هرگز بخواب نمىرود . ( 3565) چشم تو بیدار و دلت بخواب رفته چشم من خفته و دلم مشغول گشودن عقده کارها است . ( 3566) دل من پنج حس دیگر دارد و حواس دل بهر دو جهان متوجه است .( 3567) تو با دیده ضعف خود بمن نگاه نکرده مرا بخود قیاس مکن آن چه براى تو شب است براى من همان شب نیم روز است. ( 3568) آن چه براى تو زندان است همان زندان براى من باغ و مشغولى من عین فراغ است. ( 3569) پاى تو در گل و براى من گل تبدیل بگل شده آن چه براى تو ماتم است براى من سور و سرور گردیده .
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |